ادوارد دست قیچی

بعضی وقت‌ها آدم درمیان جمع باز هم تنهاست - اگر بقیه دوستش داشته باشند دیگر اسمش تنهایی نیست ، نوستالجیاست واندکی حالت مازوخیستی

ادوارد دست قیچی

بعضی وقت‌ها آدم درمیان جمع باز هم تنهاست - اگر بقیه دوستش داشته باشند دیگر اسمش تنهایی نیست ، نوستالجیاست واندکی حالت مازوخیستی

خواب های ادواردی - ماساژ دادن پای او چه لذتی دارد

 

ماساژ دادن پای او چه لذتی دارد.

این لحظه چه آرامشی دارد وقتی زیبا ترین شیء روی زمین را لمس می کنید.

 

او در کنار من دراز کشیده است با چشمانی نیمه باز.

از درد پاهایش خوابش نمی‌برد.

او خسته است , خستگی خود خواسته دارد.

 

مسیری که می شد با تاکسی 1 دقیقه طی کرد , پیاده طی کردیم اما با 11 ساعت و 59 دقیقه بیشتر.

 

11 ساعت و 59 دقیقه زمان زیادی است. اما اکنون احساسی دارم که می گوید: دیگر رازی بین او و من باقی نمانده است.

 

هرچه بیشتر پای او را نوازش می کنم درد او کمتر می شود , از خطوط صورتش پیداست.

 

او اکنون تقریبا بیهوش است.

این لحظه چه آرامشی دارد وقتی زیبا ترین شیء روی زمین را لمس می کنید.

 

صدای پدرم از دور می آید.

صدایش کم کم  واضح می شود ونزدیک.

پدرم می گوید Edward ... Edward بیدار شو. لنگ ظهر است.

 

 

 

کامنت‌دونی تایید نداره.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد