ادوارد دست قیچی

بعضی وقت‌ها آدم درمیان جمع باز هم تنهاست - اگر بقیه دوستش داشته باشند دیگر اسمش تنهایی نیست ، نوستالجیاست واندکی حالت مازوخیستی

ادوارد دست قیچی

بعضی وقت‌ها آدم درمیان جمع باز هم تنهاست - اگر بقیه دوستش داشته باشند دیگر اسمش تنهایی نیست ، نوستالجیاست واندکی حالت مازوخیستی

مردی از تبار نور

مردی می آید از تبار نور، از تبار عاشقان و شوریدگان. مردی که محمد (ص) از گل خنده های نگاه او نشاط می یابد و ابوطالب در نیمه شب های بیداری دل، با او راز دل می گوید و فاطمه بنت اسد باغ چشمانش را به روی او می گشاید تا گل شادمانی را آبشار لبخند او شکوفا کند. مردی که طلوع مهرانگیز نگاهش دیگر بار حلاوت وصال و عشق را در چشمه لایزال به جان پاکان می نوشاند و پیاله حیات عاشقان از نگاهش لبریز می شد. علی، فصیح ترین شعر حیات و زیباترین آواز آفرینش بود.

برگرفته از: http://www2.irib.ir/occasions/ImamALi/Imam%20ALi.fa.htm

 

 

نظرات 34 + ارسال نظر
ادوارد دست‌قیچی سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 02:24 ب.ظ

بقول مرجان سلام شرورکی چطوری؟
شرور خانم چه کردی امروز
شهرضایی ها کینه ای هستند مواظب باش درضم به خنده هاشون هم اعتماد نکن و خام نشو

دعا می نماییم.


مخلص آبجی های محترمه:
شرور
الی
ترنجبین

الهام چهارشنبه 26 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:35 ب.ظ

سلام سلام
صد درصد منتظرتم
دادا روزت مبارک
روز بردیا خان هم مبارکه ایشالله
و خبر مهم
من و نوکیا n95
خیلی نازه از دیروز دارم یک بند باهاش ور می رم
برای اینکه کسی چیزی نگه خودم می گم خوب ندید پدیدم خودمو بکشم(برگرفته از سریال ۳*۴)
خلاصه که آقاجان به مناسبت روز مرد خجالتمون داد و ما هم به مرد بودنمون پی بردیم
دراز خان می گه خجالت نمی کشی روز مرد به جای کادو دادن دست بگیر داری
خوب من با اجازه برم
خیلی دوستون دارم
بای

ادوارد دست قیچی پنج‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 03:08 ب.ظ

مبارک مبارک
میشه ما یه دووووووووری باهاش بزنیم؟

آقاجان شما چشم بصیرت داشتند که آنیمای شمارو تشخیص دادند. تو هر مرد و زنی خصلت های جنس مخالف وجود داره که بهش آنیما و آنیموس می گند.

امروز بعد از سالها از فرط بیکاری روزنامه خوندم. روزنامه بعنوان حفاظ دور یه تیکه پارچه زنونه پیچیده شده بود. و اون خانومه که صاحب پارچه بود اونو تو مغازه ما جاگذاشته بود. عکس یه مرد و زن جون رو از پشت تو دادگاه خانواده نشون داده بود و زیرش نوشته بود طلاق به علت عدم توافق بر سر دکوراسیون. خلاصه داستان اینجوریه که پدر پسره یه آپارتمان به عنوان کادو ازدباج بهش میده و پسره که دکوراتور بوده میره به آشبزخونه رنگ صورتی میزنه. بهدش خانومه میگه مثلا مسعود این چه رنگیه و مسعود هم میگه من دکوراتورم و بهتر تشخیص می دم که چه رنگی برای آشبزخونه بهتره و بهدش خانومه میگه بی اجازه من رفتی این کار رو کردی بعدش مسعود میگه مثلا خفه شو و بهد خانومه مثلا میگه خودت خفه شو و سطل رنگ صورتی رو پرت می کنه به طرف مسعود و مسعود دست بزن شو نشون خانومه میده و بعد همسایه ها از سرورصدا می فهمند و زنگ می زنند ۱۱۰ و بعد کارشون به کلانتری می کشه و خلاصه درخواست طلاق اختیاری(همون که جفتشون راضی هستند) می دند و قاضی از فرط عصبانیت (از دست اون دوتا) میگه باشه و تالاپ یه مهر طلاق داده شد میزنه رو پروندشون. حقشون بود به نظر من.

منظور اینکه: الی خانم زندگی ها خیلی راحت تر از اون چیزی که فکر می کنیم میتونه بهم پیوند بخوره و خیلی خیلی راحت تر هم میشه به مرحله تالاپ برسه. منظور اینکه: بی خی، احتیاج به کسی نداشته باش خدا هواتو داره.

دلنوشت: من جات بودم می گفتم نه خجالت نمی کشم بلکه افتخار می کنم به این پدرم که با محبت های بی حدوحسرش(درست نوشتم؟) منو از هر کسی بی نیاز کرده. تکبیر

دادش کوشولوی تو ادوارد.

الهام جمعه 28 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:17 ب.ظ


دادا منم یک چیز تو همین مایه ها گفتم .گفتم لذت بابا تو اینه که من خوشحال بشم
اونم می گه تو این سن وسال
منم گفتم من هر کاری رو تو این سن بلدم بجز خوب پول در اوردن
اونم در کمال پررویی میگه من اون کارم خوب بلدم

دلنوشت : نمی دونم چرا ولی یک حس یک کم مازوخیستی داره این رابطه رو به جلو هل می ده
من که از خدامه که تالاپ بشه ولی همون نیرو از این اتفاق جلوگیری میکنه. اونم انگار هم می خواد هم نمی خواد .

غصه نوشت : حمید هامون هم رفت . خیلی دلم براش گرفت.

آباجی خانوم شنبه 29 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:51 ق.ظ

الهام شنبه 29 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:58 ق.ظ

آباجی خانم کجایی
دلم برات تنگیده

ادوارد دست قیچی شنبه 29 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 03:15 ب.ظ

وبلاگ مکس پین با مطلبی در مورد خسرو شکیبایی بروزه
maxpaynethefall.blogsky.com

پاستیلی شنبه 29 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 11:52 ب.ظ

من یه کامنت گذاشته بودم.......پریده

خوبم..خوبید؟

پاستیلی یکشنبه 30 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:56 ق.ظ

ادی خان پست قبلت عاااااااااااااااالی بود..شدییییید یاد قبلاهااااااااا کردیم.......دلم برا بیخیالیام تنگیده عجیییییییب

میشه مزه این ریش زدنو منم بچشم؟دلم آرامش میخواد........حتی اگه مزه کروکودیل بده

وووووی چه خشنخل شدم؟بله خوب.....

شب خوشششششش

پاستیلی یکشنبه 30 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:23 ب.ظ

سلام یه چیز یادم اومد

من دقیقا همین دوتا تراک ابی رو میگوشم این روزا........

نزار که از سکوووت تو.......

آخ چه قشنگه...ولی من فقط نگران خونه نیستم....نگرانه هزارتاااا چیزم..نمدونم چرا.........


آره درست میشه.......مطمین باااش

الهام دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 02:18 ب.ظ

سلام سلام
کجایی بابا
شرور جونم گم نشده باشی
دیروز اخبار تهران می گفت شرور معروف کرج دستگیر شد
نکنه تو رو گرفتن

ادوارد دست قیچی سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:28 ب.ظ

خودشهههههههه

آباجی خانوم سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 04:30 ب.ظ

الهام چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:04 ق.ظ

دادا لطفا اگه میشه لطف کن این قالب رو عوض کن یک چیزی بذار که از این اسمیل ها نداشته باشه
شاید زبون شرور جونم باز بشه

ادوارد دست قیچی چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:31 ب.ظ

نه آبجی جو فایده نداره. من یه راه دیگه بلتم:


o o o
بیا این سه تا تخم کبوتر رو بخور بلکم! زبون باز کنی

چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:38 ب.ظ

elham چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:11 ب.ظ

salam aleikom
Are baba khodamam
Mahale karam wlan dare az onja vasl shodam
Soratesh a'lie faqat heif ke inja anten nadaram
Eelan beram be karam beresam.

پاستیلی چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:21 ب.ظ

سلاااااااااااااااام به همه..........

الهام شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:20 ب.ظ

سلام
احوال دادا و آباجیا چطوره
هفته خوبی پیش رو داشته باشید
دوستون دارم
بای

ادوارد دست قیچی شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:37 ب.ظ

مقسی مادام

آباجی خانوم شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:30 ب.ظ

من فعلا دارم نیمروی تخم کفتر میخورم بلکن زبونم یوهو واز بشه....والاااااااااا

ادوارد دست قیچی شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:26 ب.ظ

نه عزیزم باید خام بخوری
بقول قدیمی ها: باید زرده شو بندازی بیخ حلقت

الهام یکشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:28 ق.ظ

مادر نخورده هم که زبونت خدا رو شکر باز شده

ادوارد دست قیچی یکشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:05 ب.ظ

این اگه بیوفته تو موود حرف زدن همتونو بیچاره می کنه
گفته باشم
فلا تو مووود سایلنته

باید خدارو شکر کنیم که سایلنته، این همه حکیم و دوا نمیخواد که...

این شروره
شرارت ازش میباره
این اژدهای خفته س
ابنقدر سیخونک بهش نزنید(اصفانی:سوک بش نزنید)

حالا هم که خدا لطف کرده خودمون پا به بختمون می زنیم

الفرااااااااااااااااااااار

----------------------------------------------------
دیوونه اینارو گفتم که زبونت باز بشه
راستی من یه مدتیه میخوام ازتون هم تشکر کنم و هم عذر خواهی
عذر خواهی به این خاطر که نمیتونم بیام به وبلاگ هاتون و شما درک می کنید
و تشکر بخاطر اینکه بزرگواری می کنید و میاید اینجا، من واقعا ممنونم و خدا رو شکر می کنم که خانواده مجازی(واقعی) به این خوبی دارم.

ببینید میخوام این نکته رو براتون روشن کنم که من خودم رو مالک اینجا نمیدونم
من هم مثه شما هر روز میام به وبلاگ ادوارد
گرفتید؟
من اینجا نیستم و یا مال من نیست
من هم مثه شما میام ادوارد
...
...
همین دیگه


مخلصیم

آباجی خانوم دوشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:22 ق.ظ

اژدهای خفته داره بیدار میشه
منوی امروز با ادوارد سوخاری با سس چیلی سرو میشود
************************************
مود سایلنت؟
هرهرهرهرهرهرهرهرهرهر.....آفلاینم به عبارتی...یاد گرفتم منم خب....مگه چی هه
************************************
الی مادر تو خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ از آقای دراز چه خبرا؟ورشکستش که نکردی دختر
************************************
اتفاقا هرروز که میام اینجا اولین کار اینه که به تاریخ اولین پست نگاه میکنم و هرروز بیشتر توی دلم به خودمون میبالم. به خاطر این انسجام مجازی...اوووووووو تازه از قبل قبل قبل ترترترترترترترها از زمان اولین دایناسور از توی وبلاگ مکسی این انسجام شروع شد
************************************
من که یه عالمه اینجا و متعلقین و متعلقاتش رو میدوسونم

الهام دوشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:34 ب.ظ

خدایا صد هزار مرتبه شکر که شرور هنوز سالمه
دراز هم خوبه ولی دیشب رفت عسلویه
داره کاراش رو جمع می کنه که فقط به شرکت ساختمانیش برسه احتمالا هم کارخونه اش رو می خواد جمع کنه شریکش بد جور داره زیر آبی میره
اگه گلخونه رو هم بی خیال بشه من کلی کیف می کنم
مردم از بس دنبال ۱۰۰ جور کار بود
خودش که می گه دیگه نشاطقبل رو ندارم یک کم خسته شده خدا رو شکر

حالا دادا فک کردیوبلاگ من چه خبره اونم در شرف تعطیله ولی به خاطر بهزاد که میگه اینجا به خاطر جو خانوادگیش نمی یاد سرپاست
بهزاد خیلی ماهه از یک قدم تا خورشید اولی که سال ۸۴ داشتم تا حالا باهاش آشنام اون برخلاف من همون جا که بود مونده تغییراتش هم مثل من نبود البته پیر پسریه برای خودشآخ اگه اینا رو بخونه منو کشته کلا دوست ماهیه
حالا تو خودت حدث بزن این وبلاگ چندبار در سال آپ می شه
اون چیزی هم که ماها رو تونسته تو این مدت دور هم جمع کنه صداقت هر ۴ تامونه نه چیز دیگه ای

هوار هوارتا دوستنون دارم
زیادتا دلم برای شرور تنگیده
خیلیتا می بوسمتون

آباجی شرور سه‌شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:43 ب.ظ

باباااااااا معرفت
باباااااااااااااااااااااااااا مراااااااااااااام
بابا لووووووووووووووطییییییییییییییییییییییی
بابااااااااااااااا

الهام پنج‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:28 ب.ظ

ما که زمین خوردتیم آبجی

و یک خبر بسیار بسیار مهم
الی خانم دبیر تحریریه ۲ تا مجله شده
حالا حدس بزنید چه حالی دارم
۱- خوشحالم
۲- خیلی خوشحالم
۳- بسیار بسیار خوشحالم
۴- از ذوق دارم میمیرم

خدایی برام جالبه وقتی رفتم اونجا کار دفتری می کردم ولی خودشون بعد ۱ ماه با کلی شرمندگی گفتن بیا تحریریه و خبرنگار باش
این هفته هم دبیر تحریریه رفت مرخصی زایمان از اونجا که معلوم نیست کی بیاد از بین بقیه بچه های با تجربه من شدم دبیر
به مامان می گم یا همه اینا دروغ می گن یا من خیلی کاریم یا اینکه بقیه اونقدر تنبل و شلخته هستن که کمن به چشم می یام
خیلی دوستون دارم با حال و اوضاع خوش
فعلا بای

آباجی خانوم شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:17 ق.ظ


ای جاااااااااااااااااااان جانان
منو بگو با کی نشسته بودم قهوه لاته و کیک خوردم و خبر نداشتم.آباجی شرور در روبروی دبیر تحریریه ی دو مجله نشسته بوده و خودش خبر نداشته
خیلی خیلی خیلی خیلی مباااااااااااااارک باشه الی جونم.کدوم مجله ها؟ زود تند سریع اسم بده بریم آبونه شیم
هی هی هی هی امروز تفلد آباجی خانوم میباشد.اگه گفتین چندتا شمع باید فوت کنم؟ اگه گفتیییییییییییییییییییییین

ادوارد دست قیچی شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:20 ب.ظ

تبریکات صمیمانه
برای الی خانم
و شراره جان

هرچند این اعداد و آمار رسمی نیست و هیچ منبعی تاییدش نکرده ولی خوب ما قول شما رو قبول داریم
باشه ۳۴ تا شمع بزار
اون ۱۰ تا دیگه رو تو خلوط تنهایی خودت فوت کن
اصن ولش کن
اصن ۲۴ تا بزار کی به کیه


آخه کی تو این گرما بدنیا میاد؟
الفرااااااااااااااااااار





منو ببین
همزمان با رستن گیاه ها و بهار طبیعت پا به این دنیا گذاشتم
جدا دقت کن




خیلی خوب رفتم چرا دمپایی پرت می کنی

آباجی خانوم شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 04:14 ب.ظ


واااااااااای دادا میکشمت
واقعا هااااااا....کی تو این گرما به دنیا میاد؟
ولی آخه اون زمونهای قدیم که من دنیا اومدم که انقدر لایه اوزون هنوز سوراخ نشده بود.اگرهم شده بود ننه پینه دوز درست درمون میدوختش...والااااااااااااااااااااااا
آهاااااااااااااااااااان....بابا طبیعت...بابا رستن گل و گیاه....بابا هشت اسفندی
مرررررررررررررررررررررررررررررسی
اون نسیم گلدون رو کلی دوسوندمش

الهام شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:07 ب.ظ

سلام عزییییییییییییییییییییییییزم
تولدت مبارک
چه اهمیتی داره که آباجی شرور دیگه راستی راستی سنی ازش گذشته و با کارت منزلت استخر میره
اصلا مهم نیست که امسال باید دندون مصنوعی بذاره
هیچ اهمیتی نداره که از کهولت سن نمی تونه یک تلفن بزنه
مهم اینه که هست و همه عاشقانه دوسش دارن
هزار تا بوس و گل برای شرور مهربون


در ضمن مجلات ما چیپه یکیش روشهای نوین آبیاریه یکیش کشاورزی و غذاست یک کم هم برای شترمرغ خبر می نویسم

خیلی دوستون دارم بای

الهام شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:09 ب.ظ

با اجازه تون آ کردم

الهام شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:10 ب.ظ

بابا آپ دیگه خوب پ نگرفت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد