ادوارد دست قیچی

بعضی وقت‌ها آدم درمیان جمع باز هم تنهاست - اگر بقیه دوستش داشته باشند دیگر اسمش تنهایی نیست ، نوستالجیاست واندکی حالت مازوخیستی

ادوارد دست قیچی

بعضی وقت‌ها آدم درمیان جمع باز هم تنهاست - اگر بقیه دوستش داشته باشند دیگر اسمش تنهایی نیست ، نوستالجیاست واندکی حالت مازوخیستی

احوالات من در سبزی فروشی

من

در مغازه سبزی فروشی

نسبت به زن ها، در مغازه طلا فروشی

پر طمع تر

و  ش.ه.و.تِ خرید کردنم، غیر قابل کنترل تر.



باران



مردم با شتاب حرکت می کردند. برگها، تکان تکان می خوردند. و ریمل های صورت زن، شُره کرده بود.


زن به اطرافش نگاه کرد. مرد چاق اخمویی را دید که خیس آب بود. همچنین پسری که کیف مدرسه اش را به روی سر گرفته بود. و دیوانه ای که دهن به آسمان باز کرده بود و می خندید.


زن با دست هایش صورتش را پاک کرد. دیگر نمی توانست جلو شادی و خنده اش را بگیرد. حقیقتی که باران به او هدیه داده بود: باران که می بارد، اهالی شهر سر به زیر می شوند، مگر دیوانگان.


ا.ت.


طلبه سیگارم شدید ولی نمیدونم چرا

   

امشب عجیب دلم هوس سیگار کرده 

اصن نمیدونم چه حالی داره (سیگار کشیدن)، چون تجربه نکردم ولی امشب طلبه شدم شدید. 

 

چند قدم پیاده رفتم تا سر خیابون 

بعد دیدم چراغ سوپری محل روشنه 

دوتا آب میوه پاکتی ۱ لیتر از تو یخچال برداشتم 

یکی پرتقال یکی هم هلو 

چشمم به یه کره بادام زمینی هم افتاد، اونم برداشتم 

بی هدف 

حساب کردم 

اومدم بیرون 

با لباس مهمونی بودم 

کت شلوار دودی 

پیراهن یاسی، یقه رو کت 

یکم گرمم بود 

تا اومدم بیرون یه نسیم خوبی بهم خورد و نمیدونم چرا اینقدر هوس سیگار کردم.

بقول شهرام: آدم هوس سیگار می کنه بعد یادش میاد سیگاری نیست. 

 

زود برگشتم خونه چون نمیخواستم وسوسه بشم. 

حالا اینجام. خیلی بهتر شدم. شاید یک دهم از اون نیاز سیگارم باقی مونده. 

اونم خوب میشه.

تیغ، ابی، پروانه

چند روز پیش که دوباره بخاطر درد سیاتیک تو خونه بودم، خیلی حوصله­ام سر رفته بود. یه خصلتی دارم من که وقتی حالم گرفته­س، میرم حمام و صورتم رو اصلاح می­کنم. مثه همیشه گوشیمو بردم کنارم. دوتا تراک از ابی انتخاب کردم (این دوتا همیشه مخصوص حمامه) و لوپ رو فعال و وولوم رو زیاد کردم. خمیر ریش، یه تیغ نو و با آرامش، صورتم رو تراشیدم. من معمولا این کار رو در چنین شرایطی خیلی با آرامش انجام می­دم. آرام آرام آرام، اول سمت راست صورت، بعد سمت چپ، بعد پشت لب، بعد پایه های کنار گوش رو تنظیم می­کنم (این قسمت تنظیم پایه ها خیلی برای مرد ها مهمه برای همین تو این شرایط باهاشون صحبت نکنید چون اگه صورتشون رو بریدند تا خود شب بهتون گیر میدند و باصطلاح اعصابشون رو سگ می کنید)، و بعد صورت رو آب می­کشی و دوباره از نو. اما این بار باید قبلش بادست صورت رو لمس کرد و ناصافی هارو تو ذهن سپرد. اونوقت دوباره خمیر ریش می­زنی و اون نقاط بیاد مونده رو بصورت معکوس تمیز می کنی. بصورت معکوس یچیزیه تو مایه های فرش جارو کردن خانوما. دیدید که اگه برس جارو برقی رو مخالف راه فرش بکشی خیلی سخت از جاش تکون میخوره. ولی این معکوس کشیدن تیغ به صورت مردها حسنش اینه که صورتت حدود هفت هشت ساعت بهتر به نظر میرسه. خلاصه اینا که گفتم خیلی مهم نبود. مهم این احساسیه که من تو این لحظات بهم دست میده و آروم میشم. ابی فریاد میکشه و میگه:

دلبرکم چیزی بگو، به من که از گریه پرم، به من که بی صدای تو از شهر شکست می­خورم، چیزی بگو که آینه خسته نشه از بی کسی، غزل بشند گلایه ها نه هق هقه دلواپسی

 

و به این قسمتش که میرسه من تیغ رو از صورتم دور می­کنم چون ممکنه بخاطر عکس الاعملم به آهنگ صورتم رو ببرم:

نزار که از سکوت تو، پرپر بشند ترانه ها، دوباره من بمونم و خاکستر پروانه ها، چیزی بگو اما نگو از مرگ یاد و خاطره، کابوس رفتنت بگو از لحظه های من بره، چیزی بگو اما نگو قصه ما بسر رسید، نگو که خورشیدک من چادر شب بسر کشید

 

دوباره این هم مهم نیست. مهم اینه که دید آدم به زندگی عوض بشه. من آخه یه مدتیه حالم خیلی گرفته­س بخاطر قضیه خونه واسه همین این روزا زیاد حمام میرم. روزای عادی دو نوبت حمام رفتنم ترک نمیشه ولی خوب... یه مدتیه می­طلبه. تراک عوض میشه و اینبار ابی میگه:

با اینکه دارند سیاه پوشا، از توی شت کوچه ها، جمع می کنند ستاره های پرپرو

با اینکه دارند عزا دارا، از زیر آوار و جنون در میارند، کفترای خاکستر رو

 

اینجاس که ابی دوباره داد میکشه:

هنوزم میشه قربانی این وحشت منحوس نشد، هنوزم میشه تسلیم شب و اثیر کابوس نشد، میشه باز سنگر از ترانه ساخت و به قرق سر نسپرد، هنوزم میشه عاشق شد و از ستاره معیوس نشد

 

بعدش که از حمام اومدم بیرون یه حس خیلی خوبی داشتم. نو شده بودم. صورتم نرم نرم بود. یجور تحول حداقل از نظر ظاهر. اما حالم بهتر بود. امیدوار شده بودم.

 

 

دلنوشت:

درست میشه

نترس و خر نشو

درست میشه

اون بالا یکی هست که دوست داره.

 

مازوخیست نوشت:

بعضی وقتا نمیدونم چرا آدم دوست داره خمیر های رو لبشو بوخوره

بوش که خیلی خوبه ولی مزه تمساح میده

ااااااااااااااههههخ

اما میخورم دیگه

 

 

ادوارد دست‌قیچی

روزت مبارک

 

 

من به آن می­ارزم که گریه­بارانم را به تو تقدیم کنم