ادوارد دست قیچی

بعضی وقت‌ها آدم درمیان جمع باز هم تنهاست - اگر بقیه دوستش داشته باشند دیگر اسمش تنهایی نیست ، نوستالجیاست واندکی حالت مازوخیستی

ادوارد دست قیچی

بعضی وقت‌ها آدم درمیان جمع باز هم تنهاست - اگر بقیه دوستش داشته باشند دیگر اسمش تنهایی نیست ، نوستالجیاست واندکی حالت مازوخیستی

بهارانه

سلاااااااااااااااااااااااااااام یاران عزیز. دوستان صمیمی من که به لفظ خواهر و برادریم ولی قلبمون پر از محبت و صفای همدیگه هست. چه مجازی چه حقیقی.

دوست داشتم خاطره دیدارم با الهام عزیزم رو بنویسم ولی ترجیح میدم لحظات ناب و دوست داشتنیش به همراه طعم گس Coffee Late و Cuppochino و کیک وانیلی ساده برای خودمون بمونه.باشه الی جووووووونم؟ روز خوبی بود.جای همه رو خالی کردیم. دوستش داشتم.خیلی زیاد.با اولین دیدار فکر نمیکردم بتونم صمیمی بشم ولی انقدر راحت برخورد میکنه که شاید یه ربع بعدش انگار سالهاست که میشناسیش.متواضع و بانمک.دوست داشتنی و هنرررررررررمند.

باعشق تقدیم به  ادوارد و همسرش، الهام دوست و خواهر نازنین و مهربونم و پاستیلی عزیز و همراه آینده اش.

 دوستان سال خوبی رو براتون در پناه حق به همراه آرامش و تندرستی و شادی تام آرزو میکنم.

مثل همیشه زنجیره دعاها سر سفره هفت سین محکمتر میشه. درست مثل ماه رمضون مثل روزای دیگه ولی اینبار قویتره. برای خودمون و خانواده هامون و اونایی که دوستشون داریم دعا میکنیم. من امسال ادوارد و خانوم گل و الی و خانواده و پاستیلی و خانواده رو توی فولدر دعاهای ویژه دارم. یه حس غریبی دارم.سال ۸۶ رو دوست داشتم.خیلی زیاد.خیلی خیلی زیاد.یه سالی که برای من پختگی رو به ارمغان آورد.کلی حرف توی دلمه که نمیدونم چرا نمیاد بیرون.حرفای خوب و قشنگ. شاد باشین و رنگی.

خلاص ص ص ص ص ص ص ص :))

خب اینم کودک درون آباجی خانم.شاد و سرخوش و آزاد.

عید فطر مبارک

 

با یه روز تاخیر عیدتون مبارک.با آرزوی سلامتی برای همه خواهری ها و دادا و قبولی طاعات و عبادات شما عزیزان.

حال و هواها

سلام. صبح شنبه ی همگی به خیر.....سلام به خواهری ها و داداشی ادی. خوبین؟

ممنونم منم خوبم.

این نوشته های ادی یه جور ناجور به دلم نشست. خیلی ناجور.همچین که اول صبح شنبه بری توی هپروت و برنگردی.

خلاصه که..........................دانیم دانیم.....همین

کوشولوها و عزیزان دل آباجی خانوم! تا روز بیست و یکم باید کارکردها رو ببندم بنابراین یه کوشولو سرم شلوغه.یه کمی هم حال و هوای آشفته پاشفته این روزا که ادی جان قشنگ میدونه من چی میکشم آروم بشه بعد با خیال راحت راحت میام.

کی جون مونا ساکس رو قسم خورده؟ هااااااااااان؟ هاااااااااااااااااااااااااااااان؟ آی نففففففففففسسسسسسسسسسسسس کش ش ش ش ش ش ش ش !!!!!!!!!!!!

آباجی خانوم خیلی دوستتون داره. میدونستین ولی گفتم بیشتر بدونین.

این روزا آباجی خانم از هر روز دیگه بیشتر عاشق خانواده اش شده.بیشتر عاشق پسرک و باباخان پسرک شده. بزرگ شده عاقل شده.حال و هواها مربوط به این موضوعه.آره دارم پیر میشم.دارم میرم توی مرحله جدید زندگیم. یه جور بلوغ روانی و حس متضاد زیبای ملس.

 

خیلی خوبم.راست میگم!!!!

سلااااااااااااااااااام.

بازم آباجی خانوم پر از انرژی اومد. با همون سرزندگی همیشگی.

خیلی خوبم.راست میگم

یه وقتایی همه چیز به هم میپیچه.برای همه پیش میاد.ولی شاید من خیلی بزرگش میکنم. نمیدونم.خلاصه دعوتمو از عزرائیل جان پس میگیرم و بهش از همینجا اعلام میکنم عاشقانه زندگیمو دوست دارم.

عشقهای بزرگ زندگیم یعنی باباخان پسرک و خود پسرک و مامی و داداشی.اینا هستن که به عشقشون زنده هستم.آدم تا وقتی همه چیز داره هی جفتک میپرونه (بلا نسبت همتون).ولی وقتی ازش میگیرنش یا اتفاقی اونو از دست میده قدر اون چیزو میدونه. حتی قدر حواس پنجگانه رو باید بدونیم. خیلی غافلیم. نه؟

مرسی از پرانتزباز عزیز.مرسی.هرکاری کردم بیام پیشت نشد.

بازم مرسی از الی و ادی عزیزم.دوستون دارم مهربونای خودم.