پس نوشت:
دقیقاْ توی اون ساعتهایی که داشتم دست و پا میزدم و مغزم به کل از کار افتاده بود و صندلیمو پشت به پنجره و خانم رشیدی و امیری کرده بودم و سرمو تکیه داده بودم به صندلیم و چشمامو بسته بودم و حس میکردم الان سکته مغزی رو میزنم. آره دقیقا توی همان بازه زمانی بود که شما سه تا نازنین داشتین حال منو اینجا میپرسیدین. توی همون دقایق لعنتی و نفسگیر بود که داداشی و خواهری های عزیزم حالمو میپرسیدن. همون موقع بود که حتما و حکما برام دعا کردین.
دقیقا توی همون دقایق نیرومند شدم و قدمهام استوار. یهو فکرم باز شد و راه حل خودش اومد جلو.یهو نمیدونم چی شد زبونم چرخید و مشکلم با دو سه تا سوال و جواب و در برابرش یه سوال از روی دلجویی جهت رفع مشکلم کلی به دادم رسید. خودم دلم میخواست بجای اینکه ازم سوال بشه در قالب یه پیشنهاد مطرح کنم ولی روم نمیشد. خیلی خیلی خسته کننده و تحلیل برنده انرژی بود.
چه دقایق وحشتناکی.تازه خوابم برد و خواب هم دیدم.خواب دیدم انگاری به کنتور برق فشار قوی دست زدم و یجوری دستم لرزید.از خواب پریدم.صدام گرفته بود و اصلا پلک چشمم باز نمیشد.
حالا بگین چی شده؟ موجلم برطرف شد.انقدر حالم بد بود که وقتی پاشدم برم با بچه ها ناهار بخورم(جاتون خالی لوبیاپلو) تلوتلو میخوردم.
فقط اومدم بگم درست شد و ممنونم از قلب مهربونتون.ببخشین ناراحتتون کردم و جو اینجا رو خراب کردم.
دوستتون دارم.
مرسی خواهری پاستیلی عزیزم.ممنونم الهامی خوبم و سپاسگزارم داداشی مهربونم. قدر هممتونو میدونم.
امروز یعنی درحال حاضر همین الان حالم خوب نیست
خیلی داغونم و پروبال شکسته
احساس اندوه فراوانی میکنم
دلم میخواد اشکم سرازیر بشه ولی نمیتونم
بند اومده
کمک کنین
تروخدا
خیلی بدم-خیلی-دعام کنین.خواهش میکنم.
salaaaaam.khoobi?
akhey chi shode?chera narahat?
khoob sho.zooooooooood sarhal
dadashi inke migi kamelan mifamam.dark nashodan
pooste biscooit!
dani
midanaman
rooooooooooz khosh
del adam shad bashe biscooit bara ye lahzeas.migzare
سلام
دعا کردم خواهری
نمی ترسم از فتنه طوفان ... دلی چون دریای خزر دارم
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام خواهری جونم
چی شده
چرا
دلواپسم کردی
منتظرتم بای
حالا منم آروم شدم
خودش میدونه یعنی چی
خداروشکر