نایبالزیاره همگی هستم
یهویی شد ... ببخشید خبرتون نکردم ... فک کنم چهار شنبه بیست و چهارم عازم باشم.
تک تکتون رو حتما دعا می کنم ... خیالتون راحت یادم نمیره ... دانم.
خلاصه حلال کنید ... بدی خوبی هرچی از من دیدید حلال کنید.
لطفا کامنت بگذارید ... تا قبل رفتنم میام و میخونم.
ارادتمند:ادوارد دستقیچی
دیروز از توی بازار رد می شدم. یه لحظه به یاد کودکیم افتادم که از اول تا ته بازار رو میرفتم بدون اینکه کسی بتونه بهم تنه بزنه. با اینکه کوچولو بودم ولی بازار خیلی شلوغ بود. واسه خودم سه تا خطا در نظر گرفته بودم. امروزی ها بهش میگند تلورانس. اگه سه تا تنه میخوردم بازی رو میباختم و دوباره میرفتم از اول بازار شروع میکردم به اومدن. اگه بازار خلوت بود با همون بار اول و دوم میرسیدم مغازه ولی اگه بازار شلوغ بود بار پنجم و شیشم هم سعی می کردم. اینجوری بود که دیر میرسیدم مغازه. بابام از اونا نبود که دعوام کنه ولی یه نصفه روزی کم محلی می کرد.
ارادتمند:ادوارد دستقیچی
زمانی توی وادی عشق خودمو ربالنوع می دونستم.
ربالنوع، عاشق بودن رو از کسی یاد نگرفته بود / هم شاگرد مکتبی بود و هم استاد.
توی این سالها فقط عشق رو تو خودش جمع می کرد / مثه بچهگی هامون که قاصدک هارو می گرفتیم و تو شیشه های خالی مربا تلمبار می کردیم (تلمبار رو درست نوشتم؟).
ربالنوع با خودش میگفت کسی آیا هست که لیاقت باز کردن در این شیشه مربا رو داشته باشه؟.
مدتی طول کشید تا یه حقیقتی رو قبول کرد / آخه غرور داشت / آخه ربالنوع بود.
خودش رو به خریت می زد / با خودش می گفت این فقط یه حقیقت مجازیه / این یه پوستره که با فتوشاپ درستش کردند.
دیگه نمیشه از حقیقت فرار کرد / هی مرد، این شیشه مربا رو بشکن که تک تک قاصدک هاش، تو شهوت پرواز دارند می سوزند.
حقیقت اینه که تو یه پوستر نیستی / تو یه دشت سرتاسر پر از قاصدکی که ربالنوع از وسعتت مسحور شده.
اعتراف می کنم که کسی عاشق تر از ربالنوع نیز هست / بی شائبه / دیوانه وار / بی حد.
با چند روز تاخیر:
ای گرمای سینه ات، تبخیر کننده اشکهایم / همسرم روزت مبارک.
ارادتمند:ادوارد دستقیچی
اوهوم
.
.
.
.
سکوت
.
.
دارم فکر می کنم
.
.
.
.
.
دعا میکنم ... حتما
دوستم دارم الی جان خواهری
راستی
دو سه روزه میخوام بگم هوای بابا رو داشته باش
جدی میگم
خیلی زیاد
رژیم غذاییتون رو تغیر بدید بخاطرش
نمک اصلا
چربی ابدا
شیرینی هرگز
آدم غذاش کم نمک باشه و بی ملاحت بهتر از اینه که سایه بابا بالاسرش نباشه.
پریروز شوهر خاله محترم سکته فرمودند و با سرعت به دیار باغی شتافتند.
شرور میدونی کی؟
بابای مهرداد
همون که گوش پاک کن و دماغ خوشگل ... آره
من و داداشش و مهرداد و بابای نیکی ها که شوهر خاله میشد دایی بابای نیکی ها
و مهری جون پشت درب اتاق احیا ایستاده بودیم و بابای نیکی ها رفته بود داخل
آدرنالین توی قلب تزریق کرده بودند
شک داده بودند
حتی اینقدر فشار روس سینش آورده بودند که جناق سینش شیکسته بود ولی قسمت این بود که از پیش ما بره
تلاش دکتر ها فایده نداشت.
حالم فوق الاده بده
وقتی پزشک از درب اتاق بیاد بیرون و بگه متاسفم و پسرش هاج و واج بمونه و فقط دستاش تکون بخوره
اینا صحنه هاییه که من دیدم
وقتی بری به خالت بگی که ...
آره دیگه دهنم سرویس شد
پیر شدم
منظور اینکه مواظب بابا باش.
خدا بیامرز به کله پاچه خیلی علاقه داشت
بهش میگفتی چند وقته نخوردی می گفت:
اووووو از جمعه تا حالا
حالا مثلا کی بود؟ ... مثلا شما فرض کن شنبه صبحه الان
فک ککککککن.
روحش شاد خدا بیامرزتش.
دوست داریم و برات دعا می کنیم الی جان.
ارادتمند: ادوارد دستقیچی
گیلی / گیلاس / گیلاسی / گیلاس خانومی / محدثه عزیز ، حضور پر مهرت رو به خونه خودت خوشآمد میگیم.
ارادتمند:ادوارد دستقیچی و خانواده.
این پست تا موقع رسیدن دوست عزیزمون در صدر باقی میمونه.