گویند که در خانه دل هست چراغی افروخته کهاندر حرم افروختنی نیست
مخلص همگی ... قدر همه زحمتهاتون رو دانم
بزودی میام خدمتتون
سلام علیکم
ببخشید دو روزی دیر تر شد
خدا ییش سرمون شلوغ بود . شرمنده که نشد زودتردعوتتون کنم .
ولی خوب خوش اومدید
امروز از صبح با شراره و پاستیلی آش پشت پا بار گذاشتیم
عارضم به خدمتتون این ظرف برای منزل مرجان جونه
این یکی رو هم برای منازل آقا رضای مشتاق باید بفرستیم
ای وای خواهری برای عسل خانم و رها جون که برای بدرقه اومدن یادت نره ها .
می دونم که هواست هست ولی اون بشقاب بزرگتره رو بذار برای داداش مهران
اون که دیگه رژیم نداره .پر تر کن بشقابش رو.
خسته نباشید خواهری ها.
داداشی تو هم دستت درد نکنه که زحمت پخش کردنشو کشیدی.
خلاصه که خیلی خسته شدید.
ایشالله قسمت شماها هم به زودی بشه.
قربون قدمتتون.
نایبالزیاره همگی هستم
یهویی شد ... ببخشید خبرتون نکردم ... فک کنم چهار شنبه بیست و چهارم عازم باشم.
تک تکتون رو حتما دعا می کنم ... خیالتون راحت یادم نمیره ... دانم.
خلاصه حلال کنید ... بدی خوبی هرچی از من دیدید حلال کنید.
لطفا کامنت بگذارید ... تا قبل رفتنم میام و میخونم.
ارادتمند:ادوارد دستقیچی
دیروز از توی بازار رد می شدم. یه لحظه به یاد کودکیم افتادم که از اول تا ته بازار رو میرفتم بدون اینکه کسی بتونه بهم تنه بزنه. با اینکه کوچولو بودم ولی بازار خیلی شلوغ بود. واسه خودم سه تا خطا در نظر گرفته بودم. امروزی ها بهش میگند تلورانس. اگه سه تا تنه میخوردم بازی رو میباختم و دوباره میرفتم از اول بازار شروع میکردم به اومدن. اگه بازار خلوت بود با همون بار اول و دوم میرسیدم مغازه ولی اگه بازار شلوغ بود بار پنجم و شیشم هم سعی می کردم. اینجوری بود که دیر میرسیدم مغازه. بابام از اونا نبود که دعوام کنه ولی یه نصفه روزی کم محلی می کرد.
ارادتمند:ادوارد دستقیچی
زمانی توی وادی عشق خودمو ربالنوع می دونستم.
ربالنوع، عاشق بودن رو از کسی یاد نگرفته بود / هم شاگرد مکتبی بود و هم استاد.
توی این سالها فقط عشق رو تو خودش جمع می کرد / مثه بچهگی هامون که قاصدک هارو می گرفتیم و تو شیشه های خالی مربا تلمبار می کردیم (تلمبار رو درست نوشتم؟).
ربالنوع با خودش میگفت کسی آیا هست که لیاقت باز کردن در این شیشه مربا رو داشته باشه؟.
مدتی طول کشید تا یه حقیقتی رو قبول کرد / آخه غرور داشت / آخه ربالنوع بود.
خودش رو به خریت می زد / با خودش می گفت این فقط یه حقیقت مجازیه / این یه پوستره که با فتوشاپ درستش کردند.
دیگه نمیشه از حقیقت فرار کرد / هی مرد، این شیشه مربا رو بشکن که تک تک قاصدک هاش، تو شهوت پرواز دارند می سوزند.
حقیقت اینه که تو یه پوستر نیستی / تو یه دشت سرتاسر پر از قاصدکی که ربالنوع از وسعتت مسحور شده.
اعتراف می کنم که کسی عاشق تر از ربالنوع نیز هست / بی شائبه / دیوانه وار / بی حد.
با چند روز تاخیر:
ای گرمای سینه ات، تبخیر کننده اشکهایم / همسرم روزت مبارک.
ارادتمند:ادوارد دستقیچی