ک:
ادی خوب شد که رابطم با "م" بهم خورد ... مگه نه؟
آدم که متعاهل باشه همه جاش گیره.
فکرشو بکن اگه ازدواج کرده بودم حالا چی می شد.
ولی بهتر ... هوم؟ ... مگه نه؟
فقط خدا کنه تا اون حد آخرش نرم.
زود تر خلاص بشیم بریم پی کارو زندگیمون.
دیگه فلج و کر و کور نشیم.
اگه دیدم میخواد خیلی اوضام بی ریخت بشه خودم تمومش می کنم.
تا حالا هم اگه صبر کردم بخاطر بابا و مامانمه که دووم آوردم.
دلم نمیاد بیش از این زجرشون بدم.
خوب شد با "م" رابطم بهم خورد.
وگرنه حالا بدبخت بودم.
اگه بخواد خیلی سر بسرم بزاره خودم تمومش می کنم.
اگه صبر کردم واسه خاطر بابا مامانه.
و الا یه تیغ ژیلت مایشه.
ادی:
سکوت.
نه خدا نکنه.
نزن این حرفو.
حرف های یک دوست مبتلا به بیماری ام.اس.
ارادتمند: ادوارد دستقیچی
همون دوستت که وختی کوشولوتر بودین به هم دیگه گفته بودین توی عروسی هم کراوات میزنین دیگه؟
بعله پس چی آباجی خانم یادشه همه چیز.میدونم اول چشماش آسیب دیده بود.همون نیست که میگفتی عینک ته استکانی زده بود و تو خیلی از دیدن اون صحنه ناراحت شدی؟
خدایا شکر از این نعمت بزرگ که قدرشو نمیدونیم.
ها
خودشه
قرار بود هرکودوم برای کادوی عروسی به اون یکی به کراوات بده
دیشب گیر داده بود بیا بریم برات بخرم
خدایا شکرت